معنی پاکی و طهارت

تعبیر خواب

طهارت پاکی

دیدن طهارت کردن از غم بیرون آید - یوسف نبی علیه السلام

حل جدول

پاکی و طهارت

رُه


طهارت و پاکی

قداست


طهارت

پاکی


پاکی

طهارت

طهارت، تمیزی

پاکدامنی، پاکیزگی، طهارت، عفت، خلوص

واژه پیشنهادی

پاکی و طهارت

قداست


پاکی

طهارت-قداست

لغت نامه دهخدا

پاکی

پاکی. (حامص) طهارت. (برهان). طُهر. طیب. پاکیزگی. مقابل پلیدی. || قُدس:
نخست از جهان آفرین کرد یاد
خداوند خوبی و پاکی و داد.
فردوسی.
|| بی غشی. صفا. (برهان). صفوت. ویژگی.بی آمیغی. خلوص:
ببزرگی چو سپهر است و بپاکی چو هوا
بسخاوت چو برادر بدیانت چو پدر.
فرخی.
برای پاکی لفظی شبی بروز آرد
که مرغ و ماهی باشند خفته او بیدار.
کمال اسماعیل.
|| پاکدامنی. عِفت. عصمت. طهارت. ذیل. پارسائی:
تو گفتی که من بدتن جادوم
ز پاکی و از راستی یکسوم.
فردوسی.
بگسترد پاکی و هم راستی
سوی دیو شد کژی و کاستی.
فردوسی.
ترا داد یزدان بپاکی نژاد
کسی چون تو از پاک مادر نزاد.
فردوسی.
و تناسخیان گویند که وی [جمال] خلعت آفریدگار است که به مکافات آن پاکی و پرهیزگاری که بنده کرده بود اندر پیش... او را کرامت کند. (نوروزنامه).
چون شهره شود عروس معصوم
پاکی و پلیدیش چه معلوم.
امیرخسرو.
|| ضیا. روشنائی:
شب سیاه بدان زلفکان تو ماند
سپید روز به پاکی رخان تو ماند.
دقیقی.
|| حال زن که حائض نباشد. سرشستگی. طُهره. قُرء. قَرء. طهارت زن از حیض. بازایستادن خون پس از حیض. مقابل ناپاکی، بی نمازی، قاعدگی. || تمام شدن. || استره ٔ سرتراشی. (برهان). تیغ.
- آب پاکی بدست کسی ریختن، یکباره او را نومید کردن.
- به پاکی یاد کردن، تقدیس. تسبیح. تنزیه.
- پاکی نژاد، اصالت. نجابت. پاکزادی. پاک نژادی.

فرهنگ عمید

طهارت

پاک شدن،
پاکی، پاکیزگی،
وضو،
استنجا

فرهنگ فارسی هوشیار

طهارت

پاک گردانیدن، پاکی، پاک شدن

مترادف و متضاد زبان فارسی

طهارت

پاکدامنی، پاکی، تطهیر، تیمم، طهر، غسل، وضو،
(متضاد) نجاست


پاکی

پاکدامنی، پاکیزگی، تصفیه، تطهیر، تمیزی، خلوص، درستی، صفا، طهارت، طهر، عصمت، عفت، نظافت،
(متضاد) پلیدی

فرهنگ معین

طهارت

(مص ل.) پاک گردیدن، غسل کردن، وضو گرفتن، (اِ مص.) پاکی. [خوانش: (طَ رَ) [ع. طهاره]]

معادل ابجد

پاکی و طهارت

654

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری